قاتل سابق فینبار مورفی، به امید اینکه گذشته تاریک خود را پشت سر بگذارد، زندگی آرامی را در یک شهر ساحلی ایرلند، به دور از خشونت سیاسی که بقیه کشور را فرا گرفته است، پیش می برد. وقتی تروریست های تهدیدآمیز ظاهر می شوند، فینبار به زودی متوجه می شود که یکی از آنها از یک دختر محلی سوء استفاده کرده است. او که وارد یک بازی شرورانه موش و گربه شده است، باید بین افشای هویت مخفی خود و دفاع از دوستان و همسایگان خود یکی را انتخاب کند.

در طول جنگ جهانی اول، یک زن جوان انگلیسی به نام ورا بریتین تحصیلات خود را در دانشگاه آکسفورد به تعویق انداخت تا به عنوان پرستار گروه کمک داوطلبانه در لندن و خارج از آن خدمت کند. پس از جنگ، او برای خواندن تاریخ به آکسفورد باز می‌گردد و بعداً نویسنده، فمینیست و صلح‌طلب می‌شود.

داستان مایا و جیمی که از کابوس شهری خود به آرامش روستایی ایرلند پناه می برند. اما اجنه بدخواه و قاتل در جنگل‌های باستانی و باغ جدیدشان کمین کرده‌اند.

سال ۱۹۷۵ در دهکده ای کوچک پسری هفده ساله به نام الیستر بر اثر اختلافات مذهبی یکی از همسایه های خودشان که پسری نوزده ساله به نام جو گریفین بود را به قتل می رساند. جیم که آن موقع یازده ساله داشته است شاهد قتل بوده و اکنون پس از سال ها نتوانسته ضربه ی روحی آن ماجرا را فراموش کند. الیستر به اعدام محکوم شد، اما پس از دوازده سال آزاد می شود و اکنون الیستر سعی می کند تا به جبران این اشتباهش که او را سال ها آزار داده است بپردازد. اکنون می خواهد به ملاقات جیم برادر کوچکتر کسی که کشته است برود و ...

جوزف که خانواده‌ای ندارد برای مدت‌ها با مشکلات گذشته‌اش درگیر است و به الکل و مواد مخدر روی آورده است....